انقلاب متعالي (2)
انقلاب متعالي (2)
انقلاب اسلامي و جهت گيري فلسفي آن در چارچوب حكمت متعاليه
فلسفه غرب در كلام امام خميني
حضرت امام سرچشمه فلسفه يونان باستان را همچون ملاصدرا، وحي الهي مي داند.( 23) ايشان مي فرمايد: «صحف اعاظم فلاسفه عالم، با آن كه علوم شان نيز از سرچشمه وحي الهي است كه شايد بالاتر و لطيف ترين آنها كتاب شريف اثولوجيا ... باشد»،(24) به اين ترتيب مي توان گفت كه وي تاريخي قدسي و وحياني براي معرفت قائل است، و طبق همين برداشت افلاطون را از اساطين بزرگ حكمت الهي خطاب مي كند و مي نويسد: «اين فيلسوف بزرگ از اساطين بزرگ حكمت الهي است و معروف به توحيد و حكمت است».(25)
ايشان از ارسطو به بزرگي و عظمت ياد مي كنند و او را مدون منطق و از بزرگترين فلاسفه جهان دانسته و از فلسفه با تعبير «شايد بهترين فلسفه ها قبل از اسلام باشد»(26) ياد مي كنند.
نظر حضرت امام خميني، راجع به فلاسفه غرب چنين است: «فلاسفه غرب الان هم محتاج به اين هستند كه از فلاسفه شرق ياد بگيرند... اينها گمان كرده اند كه اگر مملكتي در سير طبيعي پيشرفت كرد، در سير حكمت الهي نيز پيش قدم است و اين از اشتباهات بزرگ ماست».(27) و در نقد دكارت مي نويسند: «پايه معلومات دكارت در اين باب (منطق) و در الهيات به چه اندازه سست و بچه گانه است».(28) با توجه به اين نگاه امام راجع به فلسفه و فلاسفه غرب مدرن، تاثير تفكر آنها در انديشه هاي امام و سپس در پيروزي انقلاب اسلامي ايران كاملاً منتفي است و به يكجا كنار گذاشته مي شود، همچنين تفكر ماركسيستي هم كه توسط امام در نامه تاريخي اش به گورباچف، نقد و رد شد، همين سرنوشت را دارد.
حال در اينجا اين پرسش به ذهن مي رسد، كه آيا امام اجازه دارد راجع به فلسفه و فلاسفه غرب چنين به صراحت ابراز نظر كند؟ پاسخي كه مي توان به اين پرسش داد اين است، كه اگر اين حكيم از حكمت متعاليه راجع به فلسفه غرب آگاهي داشته باشد، در اظهار نظر كاملاً مجاز و مختار است و از آنجا كه در ميان اساتيد امام، مرحوم شيخ محمدرضا مسجدشاهي اصفهاني به عنوان مدرس فلسفه غرب به چشم مي خورد، مشخص است كه وي با فلسفه غرب آشنا بوده است.
انقلاب ايران، برآمده از حكمت متعاليه
حضرت امام در مصاحبه اي كه با محمد حسنينْ هيكل، نويسنده و روزنامه نگار معروف مصري در نوفل لوشاتو، راجع به بيان ويژگيها و علل اساسي شكل گيري انقلاب اسلامي و ضرورت تلاش انديشمندان در تبيين انقلاب اسلامي در پاسخ اين سوال كه: چه شخصيت هايي غير از رسول اكرم(صلی الله علیه و آله و سلم) و امام علي(علیه السلام) و كدام كتابها به جز قرآن شما را تحت تاثير قرار داده اند، عنوان كرده اند: شايد بتوان گفت: در فلسفه، ملاصدرا، از كتب اخبار: كافي، از فقه: جواهر.( 29)
اين فرمايش حضرت امام ضمن آنكه منابع تفكر ايشان را نشان مي دهد، بيانگر اين مطلب است كه انقلاب شكوهمند اسلامي ايران برآمده از قرآن، حديث، حكمت متعاليه و فقه جواهري است.
دكتر حسين نصر نيز حركت امام خميني را بر اساس حكمت متعاليه تحليل و تفسير كرده و مي گويد: ورود امام به صحنه سياست را بيش از هر چيز بايد در مراحل سلوك معنوي و سفر آدمي از خلق به سوي حق و رجعت وي از حق به سوي خلق كه ملاصدرا در آغاز اسفار اربعه به آن پرداخته است، جست وجو كرد.( 30)
تاثير پذيري وي از فقه و تبيين مسئله ولايت فقيه در كتاب البيع، غير قابل انكار است. اما نكته اي كه نبايد از آن غفلت كرد اين است كه فقه حكيم حكمت متعاليه هم متفاوت از فقه فقيهي است كه با حكمت متعاليه سر و كاري ندارد. آيت الله جوادي آملي بر اين باور است كه: «كساني كه از حكمت متعاليه بهره اي داشتند، وقتي اصول را ارزيابي كردند، فقه زنده اي ارائه دادند». سپس ايشان نكته اي فقهي را مثال زده و مي گويد: «اكنون به نظر ما هيچ راهي براي حكم به بطلان نماز در دار غصبي نيست. نمازگزار در محل غصبي، يقيناً معصيت كرده و يقيناً نماز او صحيح است» و براي توضيح و تبيين نظرشان از حكمت متعاليه كمك مي گيرد و علت اين برداشت را چنين ذكر مي كنند: «زيرا غصبيت و صلاتيت، مساوق هم نيستند». در ادامه نظر فقهايي كه دريافتي متفاوت از برداشت ايشان دارند ـ بر اساس همين مبنايي كه حكمت متعاليه در اختيار وي مي گذارد - چنين نقد مي شود: « فقيهاني كه به بطلان نماز در دار غصبي حكم مي دهند، يقيناً قائل به اجتماع امر و نهي هستند و مي گويند كه غصبيت و صلاتيت، مساوي، و نه مساوق يكديگرند،» و ادامه مي دهد: «اما فرودگاه اينها يكي نيست، نماز از اين جنبه كه نماز است، عبادت و واجب مي باشد و از آن جنبه كه عملي غصبي است، حرام و معصيت مي باشد. هيچ كدام از آنها در مرز ديگري راه ندارد».(31)
كتاب «شرح جنود عقل و جهل» امام، در واقع شرح حديث شانزدهم اصول كافي است، از طرفي سي و هفت حديث، از كتاب شرح چهل حديث امام از اصول كافي و دو حديث از فروع كافي و يك حديث هم از روضه كافي گلچين شده است. در فلسفه هم چنان كه گذشت ايشان حدود بيست سال به تدريس حكمت متعاليه اشتغال داشته اند. ملاصدرا هم علاوه بر فلسفه، در تفسير و شرح برخي احاديث اصول كافي هم قلم زده است. نگاهي اجمالي به شرح چهل حديث و شرح جنود عقل و جهل، نشان مي دهد كه امام در تبيين و تحليل مفاهيم احاديث، به آرا و نظرات ملاصدرا هم توجه داشته است.
حضرت امام از صدرالمتالهين با عنوان «صدرالحكماء المتالهين»(32) و «شيخ العرفاء الكاملين»(33) و نيز با عنوان «شيخ العرفاء السالكين"(34) و يا «شيخ العرفاء الشامخين»(35) ياد مي كند و يك بار نيز در مقام تمجيد از عظمت ملاصدرا فرموده اند: «ملاصدرا و ما ادراك ما ملاصدرا».(36) اما اين علاقه امام به ملاصدرا و متاثر شدن وي از صدرا، و تدريس بيست ساله حكمت او به معناي پذيرش صددرصد مطالبي كه ملاصدرا طرح كرده نيست، بلكه علاوه بر تدريس حكمت متعاليه به نقد ملاصدرا هم پرداخته اند، از جمله در رد يكي از برداشتهاي صدراي شيرازي از قرآن كريم بي آن كه اسمي از او ببرند با صراحت مي گويند: « قرآن اول كتابي است كه با صراحت، حركت زمين را بيان كرده و فرموده «جبال، مثل ابرها حركت مي كنند، خيال نكنيد كه اينها جامدند».(37) بعضي از آقايان اين را تعبير كرده اند به حركت جوهري و حال آنكه حركت جوهري حركتش مثل حركت سحاب نيست و هيچ ربطي به او ندارد».(38)
نقدهاي امام بر صدرالمتالهين شيرازي و نوآوري هاي ايشان و بررسي ميزان تاثيرات صدرا بر امام در فلسفه، قرآن، حديث، اصول، فقه و نيز به ثمر رساندن انقلاب اسلامي، خود بحثهاي مفصل و جان داري را مي طلبد كه از حوصله اين يادداشت مختصر خارج است.
خاتمه
اين حكيم حكمت متعاليه در پاسخ خبرنگاري كه از ايشان مي پرسد: از چه كتابها و شخصيت هايي تاثير پذيرفته ايد، علاوه بر اصول كافي در حديث، جواهر در فقه، از بنيانگذار حكمت متعاليه، صدرالمتالهين شيرازي در فلسفه نيز نام مي برد. ضمن آنكه با توجه به ديدگاه آيت الله جوادي آملي مي توان گفت: فقه امام هم متاثر از حكمت متعاليه است، اين سخن حضرت امام و نامه اي كه به گورباچف نوشته، بيانگر اين است كه امام ارتباطش را با فلسفه قطع نكرده و فلسفه چون شهابي نبوده كه لحظه اي در آسمان زندگي شان درخشيده و افول كرده باشد، لذا مي توان از انقلاب ايران به انقلابي صدرايي تعبير كرد.
ذم فلسفه(39)و علم، حتي مدرسه و مكتب و مسجد كه در كلام امام جاري شده را نبايد بر معناي ظاهريش حمل كرد، بلكه اولاً به اين معنا است كه هدف انسان بايد در تمامي كارهايش رضاي خدا باشد و الا هر علم و عملي حجاب خواهد بود و يا حتي به تعبير ديگر شرك خفي خواهد بود. ثانياً علم حصولي، حجاب است، پس بايد تلاش نمود تا به قرب خداوند به علم حضوري نائل شد، چرا كه علم حضوري مانع و حجاب نخواهد بود.
پي نوشت :
23. الحكمه المتعاليه في الاسفار العقليه الاربعه، ج5، پيشين، ص 206-207
24. امام خميني، آداب الصلوه، تهران: موسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، 1380، ص 304-.303
25. كشف الاسرار، ص.33
26. امام خميني، صحيفه امام، ج18، موسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، ص263 و نيز ر.ك: امام خميني، كشف الاسرار، ، بيتا، بيجا، بينا، ص.34
27. امام خميني، صحيفه امام، ج9، پيشين، ص.392
28. امام خميني، كشف الاسرار، پيشين، ص.34
29. صحيفه امام، ج5، پيشن، ص271.
30. روزنامه شرق، شماره 707، هفتم اسفند .1384
31. ر.ك: سايت حكمت : www.lakzaee.com
32. امام خميني، شرح دعاي سحر، با مقدمه سيد احمد فهري، تهران: 1359، ص .95
33. همان.
34. همان، ص.120
35. همان، .175
36. امام خميني، شرح دعاي سحر، پيشين، 25. البته اين مطلب را مترجم از قول حضرت امام نقل كرده است.
37. سوره نمل، آيه88؛ «وَتَرَي الْجِبَالَ تَحْسَبُهَا جَامِدَهً وَهِيَ تَمُرُ مَرَ السَحَابِ».
38. صحيفه امام، ج20، پيشين، ص .299
39. امام خميني، ديوان امام، تهران: موسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، 1373، ص202،209،204،245،115 و ...
/س
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}